سکــــــــــوت

چنـــــد خــــــــــــط سکــــــــــــــــوت...

سکــــــــــوت

چنـــــد خــــــــــــط سکــــــــــــــــوت...

خوبم...از حالم نپرس...ملالی نیست
فقط:گاهی
خاطره ها هجوم می آورند!!!
اما من سخت مقاوم ام،خیلی که دلم بگیرد "گریه میــــکنم"!

خسته..

خــــسته امـ بــــآور کـــ ن!
از این ســـوآلِ بی جــــوآب
کــه هـــر لحظه می پـــــرسمـ:
یعنــــی الـــآن کـــجآست؟

بـایـد هـمـیـن بـاشـد . . .

مـی دانـی ، فـلـانـی جـان !
زنـدگـی شـایـد هـمـیـن بـاشـد ..
یـک فـریـبِ سـاده کـوچـک ،
آنـهـم از دسـت عـزیـزی
کـه بـرایـت هـیـچ کـس چـون او گـرامـی نـیـسـت ..
مـن کـه بـاور کـرده ام ،
بـایـد هـمـیـن بـاشـد . . .

مثل...

مثل گنجشکها دوست دارمت...
مثل گنجشک هایی
که میدانند پای کدام پنجره ای ،
نزدیک کدام درخت...
مثل گنجشک ها بغض میکنم وقتی پنجره را می بندی
میمانم پشت شیشه ، زیر برف و یخ میزنم از شب!
من گنجشکم!
مثل گنجشک ها دوست دارمت....
دانه بریزی
یا نریزی ...

دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت .

              ایــن روزهـــآ
                               بیشــتر از هــر زمــآنی
                                    دوسـتــ دارمــ خــودمــ باشــمــ !!
دیگــر نـه حــرص بدســت آوردنــ را دارمــ
                          و نه هـــراس از دســت دادنــ را ..
                      هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــآطــر خــودمــ بخواهــد
    دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت .
 

 

                                          همین.........................

هول نده اینجا جهنم است....

روی دست خودم مانده ام آینه ها را زیر و رو می کنم می تکانم حتی خبری نیست مرا اگر می بینید تصویر ِ تداوم یافته ی ذهن شماست من گم شده ام آقا! ساعت... ببخشید نه؛ آینه دارید!؟         

فقط باشه...

یه وقتایـــــــی لازمــــه یکی کنارت باشــــــــه


کاری نکنـــه‌ و حرفی نزنــــــه ها…


فقط باشــــه…!

شاید...

یکی می گفت:
چرا فاحشه هاخوشگل ترن؟!
چرا پسرای خانم باز جذاب ترن؟!
چرا آدمای الکلی و سیگاری باحال ترن؟!
چرا با اونایی که دیگران رو مسخره می کنن بیشتر به آدم خوش میگذره؟!
...
چرا اونایی که خیانت می کنن، تهمت میزنن، غیبت می کنن، دروغ میگن موفق ترن؟!
همیشه بدا بهترن؟!

شاید هیچوقت خوبی رو نفهمیدیم ، یا شاید مفهوم خوبی و بدی تغییر کرده اما انگــــار برای خوب بودن باید بد بود...............؟!!

از کسی که دلش گرفته............
نپرسید: چرا؟!..................
ادمها وقتی نمی توانند "دلیل ناراحتیشان " را بیان کنند....
دلشان میگیرد...!!

چشــمــ هــایــم را بـِ ـشــنــو...

دهــانــم پــر از سکــوت اســت!!!

واقعا نمیدانستم جدایی ازکسی که انقدر آزارم داد؛هم
انقدر سخت ودردناک باشد...

دنبال کلاغی می گردم تا قارقارش را به فال نیک بگیرم وقتی
قاصدک ها همه لالند............!

دل تنگیم............

دلتنگم .....
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.
برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم"
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

یک عمر انتظار

پرسیدند: دوستـــش داری؟؟؟
گفتم: همه ی زندگیــــمه!
گفتند: دوســـــتت دارد؟؟؟
گفتم: تنها ســــــوال زندگیمه!
...
و من عمریست منتظر پاسخ تنها سوال زندگیم هستم!!!

یک راه توجیح...

خیلی وقت است، من عطر نمی زنم
ابروهایم را بر نمی دارم... صورتم را اصلاح نمی کنم...و موهایم را مرتب نمیکنم!بگذار حداقل یک راه توجیح برای خودم بگذارم!
شاید خیلی شیک تر و زیبـــاتر بـــود... از من !...

های های...

...بعضی وقت ها از شدت دلتنگی گریه که هیــــــــــــچ... دلم میخواهد های های بمیــــــــــــــرم

حتی اگر گرگ....

*آنقدر دلتنگت شده ام که اگر نامه رسانت گرگ بیابان هم باشد قدمش را میبوسم

رفت...

رفت...
اونی که قرار بود تا آخر دنیا باهام بمونه رفت،
دیگه به آخر دنیا اعتقادی ندارم..
با رفتنش اعتقادم هم رفت...

گاهی...

گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس
گاهی احساس تلف میشود به پای عمر…
و چه عذابی می کشد کسی که
هم عمرش تلف میشود
هم احساسش…

ورشکستگیست . . . .

یــــــ ـادمان باشد ؛
در این گرانیـــــــ ـ احساسِ مان را خرج بـے احساسـےهاے کسـے نکنیم . . . .
که سرانجآمش ورشکستگیست . . . .

ارتباط کودک با خدا...

الو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمیده؟ یهو یه صدای مهربون! مثل اینکه صدای یه فرشتس ، بله با کی کار داری کوچولو؟ خدا هست؟ باهاش قرار داشتم... قول داده امشب جوابمو بده.بگو من میشنوم . کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟ من با خدا کار دارم ...هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟ فرشته ساکت بود ، بعد از مکثی نه چندان طولانی : نه خدا خیلی دوستت داره مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟؟ بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما... بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ بگو زیبا بگو، هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا؟این مخالف تقدیره چرا دوست نداری بزرگ بشی؟ آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ، ده تا دوستت دارم اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه؟ سخته؟ مگه اینطوری خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت نمی شه باهات حرف زد...خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ، محبوب ترین مخلوق من ... چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا دردستشان جا میگرفت کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند . دنیا برای تو کوچک است ...بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخند برلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت