سکــــــــــوت
چنـــــد خــــــــــــط سکــــــــــــــــوت...سکــــــــــوت
چنـــــد خــــــــــــط سکــــــــــــــــوت...دلـم گرفتــه اسـت یــا دلـگیــرم یـا شایـد هـم دلـم گیـر اسـت نمــی دانــم …
دلـم گرفتــه اسـت یــا دلـگیــرم یـا شایـد هـم دلـم گیـر اسـت
نمــی دانــم …
اصـلاً هیــچ وقـت فــرق بیــن اینــها را نفهـمیــدم
فقـط مـی دانـم دلـم یـک جـوری مـی شـود
جــوری کـه مثــل همیــشـه نیــسـت
دلـم کـه اینـطــور مـی شـود ، غصـه هـای خــودم کـه هـیچ
غصـه ی همــه ی دنیــا مـی شـود غصـه ی مـن
بعــد دلــم بـدجــور غروب زده میشود
حماقت.....
حماقت یعنی من که
اینقدر میروم تا تو دلتنگِ من شوی! ..
خبری از دلتنگی تو نمیشود!
برمیگردم چون
دلتنگت می شوم..!
نگاهت ....
کسی ک نگاهت را نفهمد توضیح طولانی ات را هم نخواهد فهمید :)
اگر همچو خودت نیافتی ...
و
نبودن با کسی که دوستش داری
همه اش رنج است
پس اگر همچون خودت نیافتی
مانند خدا تنها باش
من چاقوی مهربانیم را خوردم!توهم....
من چاقوی مهربانیم را خوردم!
توام اگر مهربان باشی
شک نکن
یک روزی،
خنجری فرو می رود...
یا به احساست...
یا به غرورت...
و ایستادگی کن ...
ایستادگی کن ؛
و ایستادگی کن ...
.
.
.
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها ، جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را فقط به نمایش می گذارد ندارند...
خاطره خشکیه...
خاطره خشکیه…
خاطره خشکیه…
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه
و میدادم بهش
و میرفت ردِ کارش!
בرستــ شُـבه تـا روے عِشـ ـــقـ را کـَ ــــ ـمـ کُنـב !
زَטּ جِنسـ عَجیــ ـــبے سـتــ
چَشـمــ هـآیـ ـشــ رآ کـﮧ مے بَنـــ ـבے ؛
בیـב בلَــ ــشـ
بـیـشـتَر مےشوב !
בلشـ را کــﮧ مےشـ ــ ـکنے ؛
بـــــاراטּ لِـطـافَـتــ
از چَشـ ـمـ هـایَـشـ سَـرازیــ ــ ـــر،
انگـ ــ ــار
בرستــ شُـבه تـا روے عِشـ ـــقـ را
کـَ ــــ ـمـ کُنـב !
چهــــ اشتباه بزرگیست....
چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت…….
تلخ کردن زندگی خود
بـرای کـسـی کـه……… در دوری مـا
شـیـریـن تـریـن لـحـظـات زنـدگـیـش را سپری مـی کـند.!!
ازت دل نمیکنهــــــــــــــ..
اونی که واقعا دوستت داشته باشه
شاید اذیتت هم بکنه..
ولی هیچ وقت عذابت نمیده..
شاید چند روزی هم حالتو نپرسه ..
ولی همه حواسش پیشه توئه..
شاید باهات قهر هم بکنه ..
ولی هیچ وقت ازت دل نمی کنه !!!